تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

محتاجم

به خیزشی نه از این خاک

به نغمه ای نه از این دست

به قصه ای نه چنین تلخ

به باوری نه چنین پست!

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۱ تیر ۹۶، ۲۲:۰۴ - کم نویس
    :))
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۶، ۰۱:۳۹ - قالب بلاگ رضا
    عجب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

حسنی به مکتب نمی رفت

پر پر | سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۳۷ ب.ظ

-الان مصداق  دقیق حسنی ب مکتب نمی رفت منم. از صبح تنهای تنها نشستم تو آزمایشگاه و هر آن منتظرم ک آقای حراست بیاد و با دعوا بندازتم بیرون

- الان یک سال و نیمه؟ هربار که *780 رومیگیرم ک گوشیمو شارژ کنم ، شمارش میاد بالا

- اومدم برم دستشویی گربه آزمایشگا پامو گرفت انقد جیغ زد ک گفتم الان حراست میاد. داشتم فکر میکردم گربه های شهری هم با گربه های روستایی فرق دارن..بیچاره ها یکبار من ندیدم جلوی ما بیان؛ براش شیر بردم.

- حالم خیلی خوبه.خیلی زیاد ... یک روز رسیدکه فهمیدم تا گذشته رو تموم نکنم آینده سراغم نمیاد و تمومش کردم

- گفتم ک آیین نامه قبول شدم؟بدون غلط

  • پر پر

و آفتاب نمی میرد

پر پر | پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۳۷ ب.ظ

هرکاری ک دارم میکنم ناگهان میبینم به این فکر ختم شده ک واقعا چقدر خدا بزرگ است...شاید این منم ک دوست دارم همه چیز رو به خدا ربط بدم..اما واقعا حس میکنم هر لحظه ای که در زندگیم پیش میرم...ن اینکه اتفاقای خوب بیفته، اتفاقای خوب و بد فقط داره اینو بهم یاد میده... حس میکنم خیلی دوستش دارم، واقعا دوستش دارم..بعضی وقت ها از شدت حکمت و غیرتش تعجب زده می شم و لذت میبرم

این روزها قلب و دلم دقیقا اینشکلی هست،هیچکس تو قلبم نیست وازین حس حسابی لذت میبرم:

 

در کمال تعجب آزمون زبان رو ک به افتضاح ترین شکل ممکن داده بودم پاس شدم ، همش توی فکرم یک روز رو جور کنم برم دانشگاه تهران و جزوه های دکترا رو بگیرم...بیخودی دکترای علوم ثبت نام کردم اما بنظرم احتمال اینکه حاضر باشم تو علوم درس بخونم 0.0003 % هست، واقعا عمرو  انرژی و همه چیز آدم هدر میره. یک هفته ای هست فاز ملکولی کارهای پایان نامم شروع شده و انگیزه م خیلی بالا رفته، صبح زود میرم آزمایشگاه و شب دیروقت میام، اینجور کارها رو دوست دارم و لذت میبرم

پریروز جلسه آخر آموزش رانندگی رو رفتم و تموم کردم همونجا ساعت 2 ظهر بهم گفتن فردا 7 صبح بیا آیین نامه، من هم تا شب آز بودم و بعدم شب یلدا بود

دیروز صبح رفتم و افتادم...یعنی بیشترین تعداد غلط رو من زدم ...انقد آزمون گیرنده مسخره م کرد ک نگو، من اما زیاد ب روی خودم نیاوردم...فکر کنم قبل من هیچ کس رکورد پسرها رو تو رد شدن آیین نامه اینطوری نزده بود، تمام پسرها و من رد شدیم همه خانم ها پاس شدن

به استادم قول دادم یک REVIEW  تا دهم اماده کنم و براش بفرستم اما به شدت داره نمیشه.


  • پر پر