حافظ نگو تو فال ه من...
پر پر | پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۶ ب.ظ
بعضی وقت ها فکر میکنم یک چیزی که باعث می شود گذشته برای من تمام نشود و نگذرد این هست که به خودم فرصت اعتراض نمیدم. فرصت غیبت، ناله و نفرین...انداختن تقصیرها روی دوش طرف مقابل...سکوت میکنم و مینشینم سر جایم.... هزار بار از ذهنم میگذرد که بگم همه چیز تقصیر پسر خوب است...توی دلم فحشش بدم و حق به جانب بنالم ک گند زد ب زندگی من...دوباره دست و پایم را جمع میکنم و مینشینم کنار.دهانم را میبندم و میگویم من باید صبر کنم..طاقت بیاورم..این خوب هست یا ن؟ هرچ ک هست من را از درون میخورد و نابود میکند...
به خرج دادن معرفت برای کسانی که با احساسات شما بازی کرده اند معنی اش چیست؟
در حال کشتی گرفتن با فصل های پایان نامه ام هستم...از جمع بندی و نوشتن متنفرم . چند تا مقاله باز میکنم میگذارم جلویم و می روم توی فکر....خیلی توی فکر شغل هستم.... خواهرم میگوید تهران نمان....برای یک عدد بیوتکنولوژیست توی شیراز چه می شود کرد...ساعت ها میگدرد و من هیچی ننوشته ام..مدام سبک و سنگین میکنم و فکر میکنم چطور باید دنبال کار بگردم. اصلا راهش را بلد نیستم. یک عدد فارغ التحصیل باید چه کند...عجیب است که بعد از هفت سال تحصیل هیچ چیزی راجع به این موضوع نمی دانم
- ۹۶/۰۲/۲۸