احتمالا روزای زیادی نیام..بعدش میخوام برم خونه..یا اعتیاد غلبه میکنه و میام یا ک فعلا خداحافظ
پ.ن: فردا دفاع دوستمه.تا حالا هم برا همین واسادم تهران.از هم جدا میشیم...برام سخته.دوستش دارم.دلم میخواست براش نامه گونه ای بنویسم .ولی تا همین الان مشغول علمیجات! بودم.نشد...
تمام دلم پیش ه خودم بود ک تو گفتی میشه برگردی؟ گریه کردم و گفتم ن...ازین گریه کردم ک یک تکه از دلم را با این حرفت کندی و بردی...وزن 5 سال عاشقانه هایت یکطرف و این جمله یکطرف
پ.ن: دیگه شروع کنم...بدیش اینه ک کلا تا فردا وقت دارم و شنبه هم باید پروپوزالمو میبردم تحویل میدادم.میخواستم فردا اونکارو بکنم...از همه ی دوستایی ک لطف کردن و نرم افزار فرستادن یا راهنمایی کردن واقعن بخاطره محبتشون ممنونم
روی تختم دراز کشیده ام و دارم قسمتی از کتابی را برای پسرعمه ام ترجمه میکنم..ساعت 3 و نیم صبح هست و من حدود 30 درصدشو انجام دادم... هنوز در یک حالت کرختی و ریلکسی!! بعد از امتحان بسر میبرم..البته اصلن سرم خلوت نیس اما خاصیت تموم شدن امتحانات همینه.
بعد از مدت های زیادی ک مسافرت نرفتم با 3 تا پیشنهاد همزمان برای مشهد ، شمال و کیش روبرو هستم.. هنوز انتخاب نکردم ک چیکار کنم..احتمالا جوری برنامه بچینیم ک دوتاشو بریم حتمن..
بعد از تموم شدن امتحانا رفتیم بازار و هرچی تو خوابگاه بودیمو جبران کردیم..برای دو تا بچه های خانواده و خواهرم چیزمیز خریدم.
هیچ حرفی ندارم برای زدن!!
تخت بالای سریم ی دختری هست ک ی پست اختصاصی میطلبه ... من بهش میگم مجاهد خلق..ی صدای خفنی از هندزفری م میزنه بیرون و تق تق تایپ.. بیچاره هیچی نمیگه
منم بدجنس... باور کنید بیرون بودم تا 1 ساعت پیش اما خیلی سرد بود
شنبه میخوام برم از کتابخونه کتاب بگیرم
داشتم تو لپتاپم دنبال چیزی میگشتم ک عکسشو دیدم..در حالی ک موبایلشو روبروش گرفته بود خوابش رفته بود و داداشش ازش عکس گرفته بود..مال اون روزایی هس ک شبا یکی دو ساعت برای هم وقت میذاشتیم و تا حرفامونو نمیزدیم خوابمون نمیرفت..همیشه گوشی ب دست بودیم تو رختخواب..حالاها ب زحمت میدونم گوشیم اصلا کجاست و باورم نمیشه این روزا رو هم داشتم
دلم برای اون روزا تنگ شده..
دلم براش تنگ شده
اما من میتونم ..من این روزا رو میگذرونم و بعد اتفاقای خوب میافته..نمیدونم چی ان اما میان.
اینم اون چیزی ک دنبالش بودم:
پ.ن : میدونم ک در عنوان باید تلخ باشه ..اما سرد برای من صحیح تر بود
دیشب تا صبح خوندم ..با 3 تا استاد امتحان داشیم 11 و نیم استاد سومی رو شروع کردم و 7 صبح تموم..میتونید مفز منو تصور کنید؟تا 10 مرور و امتحان اول و دوم...عالی..اینکه بگویم عالی ن ک حالا نمره ی خیلی زیبایی تصور کنیدهاووبقده خودم و رشته ام خیلی خوب بود..جا داشت بهتر باشد اما عیب نداره
استاد سوم 1 بعد از ظهر اومد و گفت من امتحان نمیگیرم..هرچی گفتیم تو رو خدا بگیر..گفت اگر دودی ک از مخ هاتون داره میاد بیرونو میدید ... امتحان نگرفت و گذاشت فردا 1..تو دلم کلی بهش فحش دادم بخاطر دیشبم
حالا داریم خر میزنیم برای فردا.. از همه جا بیخبر برای پایان نامه ام قرار گذاشته ام صبح با استادم ک ..عیب ندارد
هم کلاسیم الان اومده اتاقمون خلاصه نویسیامو قرض کنه..میگه چقد خوندی؟ میگم فقط امتحان اولو... دستاش داره میلرزه و نفسش بالا نمیاد..میگه پس داری چ غلطی میکنی؟بدبخت شدی ک!
میگم من همه عمرم همینجوری درس خوندم.. چندتا فحش ب خودش میده و میره
کمی استرس گرفتم
دلم ی عالمه کش های رنگی و گیره مو و ازین آبشاریا و بامتل و اینا میخواد..خ خ دلم میخواد