عاشق شدن
پر پر | پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ
از اینهمه انرژی منفی خسته شدم..اگرچه هیچ چیز خوبی این اطراف نیست اما ب لطف بچه ها میتوانم خودم را به شادی بزنم..دیشب به شدت باران می آمد ..رفتیم و زیر باران حسابی مسخره بازی درآوردیم ..با دعا شروع شد و به خنده های مستانه رسید..دعاهای بچه ها واقعا خنده دار بود ..خیسه خیس شده بودیم..من دعا کردم همسرم یا پسرم مداح شوند...
هیچ چیز را مرور نمیکنم ..اما اشک عضو ثابت چشم هایم شده..دوس دارم این مسائل را رها کنم اما نگرانی او رهایم نمیکند.او که فوق العاده باهوش وبا استعداد است..او ک لایق بهترین هاست..من چشم امید دارم ک فرصت مطالعاتی بگیرد ..بورسیه بگیرد..بجای اینکه خود را غرق غصه ای بی سر و ته کند ،پر بیابد و پرواز کند...او حیف است.
اول ه اول وقتی بود ک لیسانس بودم ..بعد از قسمتی از زندگیم ک کات شده و وجود ندارد با او آشنا شدم..خیلی تنها بودم و قادر به کنترل آنچه در زندگیم اتفاق می افتاد نبودم، او مظهر پاکی بود...پسری به سادگی و پاکی او بنظرم اصلا وجود نداشت...از همه چیز برای من مایه می گذاشت ..هرگز یک عمل اشتباه،یک جمله ی ناشایست یا توقعی از او ندیدم و این رفتار من را ب بند میکشید..او را بالا می برد و من را نیازمندش میکرد..چطور میشد ک انقدر آزاده باشد؟
صنعتی شریفی باهوش ه من ... منهای یک مطلب ک گفتنش همیشه برایم سخت است،همه وجودم آرزو داشت دوستم داشته باشی