از رویان برگشتیم
پر پر | چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ
لازم نیست بنویسم خسته و داغانم! این دیگه چیزه واضحی ست که همه میدانند و بمن و این حرف هایم عادت کرده اند. امروز رفتیم به چند مرکز که شاخصشان "رویان " بود. خیلی خوش گذشت .. روز ه فوق العاده ای بود...چیزهای باحالی دیدم...و شنگول و منگول را هم دیدیم .. جهت اطلاع اینها بزهایی هستند ک ایران به روش ترنسژن تولید کرده و یک حبه ی انگوری هم داشتند ک کلا از گوش ه یکی دیگر بوجود آمده بود و کلا شبیه سازی شده بود..
دوستان ه خوب متعددی برایم پیام های خصوصی میفرستندواز لطف و توجهشان ممنونم و تا جایی ک فهمیدم امکان تایید و عمومی کردن نظراتشان را ندارم.البته خوشحالتر خواهم بود اگر صحبت های دوستانه یمان عمومی باشد
یک دوست ه خوبی هم بنام جناب mr برایم پیامی خصوصی داده اند ک چون هیچ آدرسی ندارند من نمیدونم چطور باید جواب پیامشان را بدهم..دوست ه عزیز،بنظرم شما کمی در رابطه با چگونگی رابطه ی من و پسره خوب دچار سوء تفاهم شدید. البته من هیچوقت درست توضیح ندادم ک رابطه ام به چ شکلی بوده اما نمی دانم فکر میکنید من باید چکار کنم؟بنظرم فعلا هر خطایی ک وجود دارد از جانب ه" پسر ه خوب" هست .اون هست ک اگر عاشقه منه باید حرکتی بکنه و من حق دارم ک مواظب ه خودم باشم..مواظب ه خود بودن میتونه شامل مواظبت از قلبم و احساساتم هم باشه. در هرصورت خوشحال میشم راجبش بهم پیام بدید.
قدیم تر ها یکی از عادتهایی ک داشتم این بود که در هر شرایط مشکل یا نفس گیری که وارد میشدم به پسره خوب میگفتم:"ی چیزه جدید بگو...ی چیزه خوب بگو"..و یکی از وظایفش در رابطه با من این بود ک همیشه دنبال یک چیزه جدید یا خوب بگردد ک در وقت ه نیاز تحویل من بدهد..این روزها اما دچار فقدان ه چیزهای خوب شده ام و از هرکس ک میپرسم ی چیزه خوب بگو قیافه اش شبیه علامت تعجب میشود و با این مفهوم بیگانه است..این یکی از آن غم های اساسی است..