تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

محتاجم

به خیزشی نه از این خاک

به نغمه ای نه از این دست

به قصه ای نه چنین تلخ

به باوری نه چنین پست!

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۱ تیر ۹۶، ۲۲:۰۴ - کم نویس
    :))
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۶، ۰۱:۳۹ - قالب بلاگ رضا
    عجب

من و تو آشنای سال های مشترک بودیم....

پر پر | سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ

این روزها ک گذشت روزهای خوبی بودند. مشخص شدن تکلیف پایان نامه ام هرچند ک راضی نیستم ازش دیگر به آرامشم رساند و استرس و حرص و هرچه ک بود تمام شد. آخر هفته پیش ک تعطیلات بود را سعی کردیم درس بخوانیم و تا حدی هم موفق بودیم. شنبه ظهر بود ک خواهرم زنگ زد و گفت خوابگاهی ماداریم میاییم. شوهر خواهرم آمده بود چند روزی تهران و البته من بیخبر بودم و روز آخر خواسته بود که بمن سر بزند. آمدند و بردمشان رستوران دانشگاه. اول اجتناب میکرد شوهر خواهر ک بریم یک جای خوب اما وقتی آمد کلی خوشش آمد و دیگه هی غذا سفارش می‌داد!!! یک عالمه غذا گرفت ک اصلا نمیدانستیم چطوری بخوریم و بعد هم ظرف گرفت ک همه را ببر خوابگاه!

رفتیم خرید و کلی جاها و چقدر ک پسر خوبی بوود و چقدر ک دست و دلباز بود.این اولین بار بود ک من باهاش آشنا میشدم و تازه داماد ما شده. خلاصه بهش اکی را دادم و دیگه باهاش مشکلی ندارم.

اونموقع ها ک من با پسر خوب بودم انگار خودم را در زندان اون رابطه اسیر کردهبودم.منظورم اینه که بهش ک فکر میکنم پسر خوب واقعا خوب بود. از هیچ لحاظ هیچ چیزی برای من کم نمیگذاشت و حسابی یاری و همراهی میکرد اما هیچوقت شوهر نشد. این اطمینان و اعتمادبنفس و راحتی خیالی ک پشت یک رابطه ازدواج است همیشه حسرت من بود و ماند.

حالا اما واقعا راحتم. واقعا راحت و خوبم. هرچقدر ک دلتنگی دارم یا مشکلات دارم میدانم ک مال خودم هستندو هرگز جنبه ی عمومی پیدا نخواهند کرد. همینکه خودم هستم و خودم یک آرامش خاطر شدیدی ب وجودم تزریق میکند ک قدرت مقابله با تنهایی را بهم میدهد. نمیتوانستم با همه بجنگم..با خانواده ام ..با فامیلم...هیچ چیزی باقی نمیماند برایم

با اینحال اونچه ک بین من و پسر خوب بود پاک بود و یک لحظه اش را هم هدر رفته نمیبینم .. از وجود تک تک لحظه هایش در زندگیم راضی ام. من فکر میکنم ب اون رابطه نیاز داشتم تا من رو ب یک تکاملی برساند. اگر پسر خوب نبود حتما یکجای دیگر یکنفر دیگر می آمد. .. تا تمام این چیزها را که در این سالها یاد گرفته ام بهم یاد بدهد . نسبت ب تمام شدن این رابطه حس بدی ندارم. نمیخوام بگم همه روزها خوب و خوش اند ک اصلا نیستند. میخواهم بگم ک دیدگاه مثبتی دارم ن ب خودم ن ب خاطره هایم لطمه نمیزنم.ب پسرخوب اعتماد دارم ...ب وجودش آنطور ک شناختمش. هرچ هم ک بشود درک میکنم ک دیگر در زندگی اش نیستم. اینکه در زندگی اش نیستم بخاطر جبر زمانه و تصمیمی ک گرفتیم دوتایی ب معنی از دست رفتن تعالی روحی نیست ک در کنار هم کسب کردیم. کاش چیزها را خراب نکنیم و تسلیم تقدیر باشیم. این جدایی را باور کنیم و سعی کنیم قدمی رو ب جلو برداریم و درجا نزنیم

  • پر پر

نظرات  (۳)

حرف دل بی پرده گفتن خیلی دل نشین...:-)
پاسخ:
:-)
چ‌ بی‌پرده...:-) 
پاسخ:
واضح نوشتن خوب هست یا بد؟
چه نتیجه گیری خوب وعاقلانه ای.
براتون آرزوی موفقیت دارم.
پاسخ:
ممنون.مرسی از گرمای محبت شما تو این روزای سرد. ببخشید اگر یکی درمیون سر میزنمو جواب میدم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">