روزنامه
دیشب خودم را کشتم تا صبح..از پریشب که 3 ساعتی خوابیدم هنوز نخوابیدم.جوگیر شدم و فکر کردم امتحان امروزم کم هست و یک کمی از امتحان 4 شنبه خواندم.بعدش هرچی زور میزدم تموم نمیشد.دیشب ساعت 12 تموم شد. بعد متوجه شدم ک انقدر زیاد بوده ک همه ی اطلاعات میکس شده و هیچی یادم نیست.دیگه نشستم ک مثلا مرور کنم..تا خود صبح جون کندم( دور از جون ه شما) و حاضرم قسم بخورم ک یک کلمه هم یاد نگرفتم
امتحان خوب بود .
فردا تولد دوست ه هم اتاقیمان است.بچه ها گفتند نمیتونیم تو امتحانا تولد بگیریم..من میخواستم حتما هدیه ای ک براش درنظر داشتمو تو تجریش دیدمو برم بخرم..اصلا نمیخواستم امروز خالی بمونه ..بعد از امتحان رفتم برای کار روی مقاله آزمایشگاه و وقتی کارم تموم شد دیدم ک بی شوخی مدام سرم گیج میره و ب معنای واقعی کلمه میخورم ب در و دیوار.
تجریش نرفتم.
امشب شیرینی خوشمزه و کافی خوردیم.لب هایمان را اناری رنگ کردیم و عکس گرفتیم و یک دنیا کردی رقصیدیم.3 تا کرد ه اتاقمان ترکوندند و ما هم پا ب پایشان رقصیدیم و خندیدیم.
بدون هدیه، اما عالی..
هزار کار ریخته رو سرم.آخریم مهلت تحویل مقالم 4 شنبه هستو مخم هنگه.امتحان هم هست
پ.ن: همه ی ما میخواهیم آنطور که در رویاهایمان هست دوست داشته شویم ..اما طرف مقابل آنطور ک بلد است دوستمان خواهد داشت.
پ.ن 2: از پسر خوب دلگیرم..خیلی بیشعورم..فراموشش کنم دیگه.
- ۹۴/۱۰/۰۸