شب خوش
ااین چند جمله رو ک میبینید گذاشتم ب قضاوت عمومی برای اینکه خیلی برام حرص داشتن...برا دو هفته پیشه از چندو وچون چقدر سخت بودنش ک نیاز نیست بگم...بعد از هرچی سختی زنگ زدم ب پسر خوب ....نهایتا بنا شد بیاد تهران ، کی و چطور رو هم خبر بده...این هم از خبرش...البته من دیگه از آقایون محترم قطع امید کردم...گمان نمیکنم متوجه باشن چ معنی داره این حرکت و این خبره مثلا خیلی باادبانه.
البته الان ک دیگه خنک شدم گذاشتمش.الان دیگه ناراحتش نیستم...از 53 تا مهارت زبانم 25 تاشو خوندم...البته چیزایی ک قویتر بودمه.بقیه بیشتر طول میکشه.جمعه بعدی آزمونه.
تصمیم اکید موکد گرفتم لاغر بشم...یک ماه پیش ک رفته بودم خونه خواستم لباس عروسی خواهرمو بپوشم...خواهرم الان 13-14 ماهه ک عروسی کرده...حتی یکی از پاهامم تو دامنه نرفت...میدونم گفتنش خیلی زشته اما الان بیشتر حوصله دارم ک بخودم اهمیت بدم...الان دو روزه تو رژیمم، شبای فرد میرم پیلاتس شبای زوج میرم شنا...68 کیلوام...منتظر خبرای پیشرفتم باشید.
پ.ن: اگر حرف بدی میتونید ب پسر خوب بزنید حتما بنویسید برام..مث همدردی میمونه...
2: راستی رفته و برگشته.
- ۹۵/۰۹/۱۳