تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

محتاجم

به خیزشی نه از این خاک

به نغمه ای نه از این دست

به قصه ای نه چنین تلخ

به باوری نه چنین پست!

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۱ تیر ۹۶، ۲۲:۰۴ - کم نویس
    :))
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۶، ۰۱:۳۹ - قالب بلاگ رضا
    عجب

متمایل به سمت شیرین

پر پر | جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۳۵ ب.ظ

امروز از هر موقع دیگه ای در این روزها آرومترم... احساس میکنم با خودم به یک توافق و مصالحه رسیدم...احساس میکنم روزهای خوب و شادی روبروی منه..تصمیم گرفتم زندگیم رو همینجور ک هست قبول کنم و دوس داشته باشم و لذت ببرم...

احساس میکنم کم کم دوس دارم لباس عزاداری رو از تن خودم در بیارم.. عمیق نفس بکشم و به صبح لبخند بزنم

  • پر پر

جشن انقلاب مبارک

پر پر | پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ب.ظ
دیشب برج میلاد نورافشانی بود
رفتیم تماشا کردیم
یاد ه پارسال کردم
پارسال اینموقع تازه هفته اولی بود ک من اومده بودم  تهران برا ارشد
تهران با دنیای جدیدی ک بمن هدیه کرد....چقد تلاش کردم برای رسیدن ب اینجایی ک الان هستم...فکر میکردیم با رسیدن من ب تهران دنیا روی خوبشو بهمون نشون میده... بعدش تو کنکور دادی و دکترا تهران نیاوردی و رفتی دکترا بخونی..تو رفتی و من اومدم...
این روزها مشغول شهرزاد نگاه کردنم... خوشم میاد و آرومم میکنه... ب خودم میگم شهرزاد تونست تو هم میتونی... اینکه ادم با کسی ک دوسش داره نباشه زیاد وحشتناک نیس...  ی رنج و تلخی چشیدنی داره اتفاقا.. این فکر ک کسی روزی بجات بیاد یا باید یکی رو بجاش بیاری چیزی هس ک معضل اینجور روابطه...
دیگه سرکار قبلی نمیرم...ی کار ه جدید و بهتر تو ی جای بهتر... ی کار ه واقعن خوب..ی اقایی همکارمونه ک شمالیه..خیلی بامزه و شیطونه..مثل روح ه شادی برای روزای دراز کاری میمونه. همیشه فکر میکردم اگر میخوای در زندگیت بمیری باید بری و کارمند بشی..حالا چیزایی تو محیط اداری میبینم ک زیبا هس.اما من برای محیط پژوهشی ساخته شدم..امیدوارم بتونم ی شغل در راستای تحصیلم داشته باشم بالاخره



  • پر پر

چه کار سختی!(0)

پر پر | سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ
وقتی ک ب تو فکرنمیکنم،زندگی چقدر زیباست!هر روز ک از خواب بیدار میشوم پراز اتفاقات خوب وخوبتر است.
وقتی ک ب تو فکرمیکنم،زندگیم تنها بقدر همین هرم گرمای نفسم توی دنیایی سرد معنا دارد....
  • پر پر

پست شاد است..

پر پر | جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ

در خانه ی ما هیچ چیز عوض نشده.

زندگی همان رنجی است ک همیشه ب دوش کشیده ایم.

انگار تنها من عوض شده ام ک ب خودم یاد داده ام سکوت کنم.. مثل آنها شوم..رویاهایم را سرکوب کنم و عادی باشم.

هیچ روزی نخواهد آمد ک خانواده ام بخواهند بفهمند چ شد ک من ب این مرحله رسیدم ک رفتم و بیرون از خانه ب جستجوی پناه گشتم؟!

هیچوقت روزی نخواهد رسید ک کسی بخواهد درک کند چ رنجی ب من تحمیل شد.

هیچ چیز تغییر نکرده،تنها من عوض شده ام ک سعی میکنم خودم را شبیه آنها کنم،شاید ک این مبارزه تمام شود.

پ.ن:خواستم شاد شروع کنم اما تا امروز موضوع شادی پیدا نشد.گفتم حداقل عنوان ...

  • پر پر

اتوبوس

پر پر | پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳ ب.ظ

بعد از ظهر از جلسه دفاع برمیگردیم. عجله مندانه چیزی برای دوستم ک با استادش رفته ناهار نمره ی 20ش را بخورند مینویسمو روی تختش میگذارم.

تادوش بگیرمو برگردم دوستم آمده.شاید آخرین دفعه ایست ک همدیگر را میبینیم.مینشیند روی تختمو گریه میکند.میخواهم بغلش کنم،اجازه نمیدهد

میخواهم اشک هایش را پاک کنم،اجازه نمیدهد،

شوخی میکنم،از اتاق بیرون میرود.توی راهرو صدای راه رفتنش می آید.دارد خودش را آرام میکند

هر دفعه ک بغض توی گلویم می آید،راحت آب دهانم راجمع میکنم و بغضم را با آن قورت میدهم. اینکار برایم آسان شده است.

حاضرمیشوم ک بروم.

همه بچه های اتاق تا پای تاکسی همراهم می آیند..همدیگر رابغل میکنیم و توی گوشش میگویم:دیدی چقدر قوی بودم؟ تو هم اینطور باش.

.

توی اتوبوس نشسته ام.پسر و دخترجوان خوشحالی صندلی های آنطرف هستند.فیلم ک تمام میشود ،خیلی ها خوابند.شروع میکنند.

برای همین دیگر صندلی های یکنفره را دوست ندارم.از دیدن این چیزها اجتناب دارم.برایم حس پاشیدن نمک روی زخم دارند.

از راننده لجم میگیرد ک جابجایم کرده.

پیش خودم فکر میکنم هرگز میتوانند حدس بزنند این مسائل اتاق خوابیشان را ک می آورند وسط اتوبوس انجام میدهند،میتواند تا عمق ه وجود من را زخم کند؟

چیزی روی پاهایم می اندازمو ب پهلو میچرخم سمت پنجره. پاهایم را جمع میکنم توی شکمم.

تصمیم میگیرم با خدا حرف بزنم.پشیمان میشوم

شوری و تلخی اشک های غلطیده از چشمم زبانم را آزار میدهد.

بعداز تمام این چیزهای مسخره یادم ب تو می افتد.گفتی با اشک های چکیده ام چ میکنی؟

خوب یادم هست،فقط دوست ندارم بنویسمش

  • پر پر

ما رو فراموش نکنید

پر پر | چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۳ ق.ظ

من فردا شب دارم میرم کیش...

احتمالا روزای زیادی نیام..بعدش میخوام برم خونه..یا اعتیاد غلبه میکنه و میام یا ک فعلا خداحافظ

پ.ن: فردا دفاع دوستمه.تا حالا هم برا همین واسادم تهران.از هم جدا میشیم...برام سخته.دوستش دارم.دلم میخواست براش نامه گونه ای  بنویسم .ولی تا همین الان مشغول علمیجات! بودم.نشد...

  • پر پر

این دل چیه ک ... فراموش نمیکنه؟

پر پر | دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۴۴ ب.ظ

تمام دلم پیش ه خودم بود ک تو گفتی میشه برگردی؟ گریه کردم و گفتم ن...ازین گریه کردم ک یک تکه از دلم را با این حرفت کندی و بردی...وزن 5 سال عاشقانه هایت یکطرف و این جمله یکطرف

نمی شود برگردم...نمی شود دلم را پس بدهی؟


  • پر پر

اگر کنجکاو باشید..

پر پر | جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ب.ظ

اگر کنجکاو باشید من الان چه شکلی ام، بایدبگم عین ه تصویره پایینم...البته میتونید دو تا ابروی پاچه بزی هم بهش اضافه کنید

  • پر پر

ای بابا

پر پر | جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۱۸ ق.ظ

حاصل زحماتتون ب باد نره _ صلوات

پ.ن: دیگه شروع کنم...بدیش اینه ک کلا تا فردا وقت دارم و شنبه هم باید پروپوزالمو میبردم تحویل میدادم.میخواستم فردا اونکارو بکنم...از همه ی دوستایی ک لطف کردن و نرم افزار فرستادن یا راهنمایی کردن واقعن بخاطره محبتشون ممنونم

  • پر پر

حدس بزنید چی شده

پر پر | پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ب.ظ

با این دستای خودم کل فایل ترجمم رو پاک کردم..بعدم سطلو خالی کردم..الان تو شک بدی هستم.کاری از دستم برمیآد؟

  • پر پر