تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

این روزهایم خیلی تکراری و شبیه هم اند اما به امید روزهای بهتر مینویسم

تلخ و شیرین

محتاجم

به خیزشی نه از این خاک

به نغمه ای نه از این دست

به قصه ای نه چنین تلخ

به باوری نه چنین پست!

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۱ تیر ۹۶، ۲۲:۰۴ - کم نویس
    :))
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۶، ۰۱:۳۹ - قالب بلاگ رضا
    عجب

۱۸ مطلب با موضوع «غم نامه» ثبت شده است

جلو نرو که به پایان نمی رسد این راه...

پر پر | پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ
بعضی وقت ها هم به خودم میگویم اینهمه غرور را بگذارم کنار و فقط زنگ بزنم و بگویم: میخواهم برگردم...

این خیال را توی سرم می پرورانم و به آن شاخ و برگ می دهم و بزرگش میکنم...انقدر بزرگش میکنم تا یکدفعه یاد لبانش می افتم...آنطور که دست های من را در دست می گرفت و پشت دستانم را بوسه باران می کرد...آنطور که دستانم را هزار بار میبوسید....آن بوسه ها حالا سکان زندگی من را به دست گرفته اند و نمیگذارند به سویش برگردم. انقدر نگرانش هستم و انقدر دوستش دارم که نمیتوانم با برگشتنم نابودش کنم..نه، من نمیتوانم تا این اندازه خودخواه باشم..
دیشب برای اولین بار به صرافت این افتادم که واقعا میشود جدی به مردن هم فکر کرد...به خودکشی یعنی . این روزها توی این فکرم که شاید واقعا دیگر نمیشود بدون درمان ادامه داد...شاید اگر شروع کنم قرص ضدافسردگی بخورم حالم کمی بهتر شود...شاید یک چیزی از بیرون بتواند بیاید و حالم را بهتر کند...شاید واقعا لازم نیست تنهایی همه اش را به دوش بکشم...

پ.ن:  جلو نرو که به پایان نمی رسد این راه
        کدام خاطره مانده ست؟! برنگرد عقب!
  • پر پر

عنوانی ندارد

پر پر | دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ
و من امشب باید از غصه خانم با وضعیت شماره 2 بارها این زندگی را بالا بیاورم
آقای شماره 1 و خانم شماره 2 هر دو همین زندگی منند و تنها خودم را به آن راه میزنم 
  • پر پر

یک جایی هستم

پر پر | چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۳ ق.ظ

یک جایی هستم؛تقریبأ آخرهای راه 

اینجا درست شبیه آن اول هاست...

خدایا 

من نمیتوانم 

رحم کن 


  • پر پر

پست شاد است..

پر پر | جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ

در خانه ی ما هیچ چیز عوض نشده.

زندگی همان رنجی است ک همیشه ب دوش کشیده ایم.

انگار تنها من عوض شده ام ک ب خودم یاد داده ام سکوت کنم.. مثل آنها شوم..رویاهایم را سرکوب کنم و عادی باشم.

هیچ روزی نخواهد آمد ک خانواده ام بخواهند بفهمند چ شد ک من ب این مرحله رسیدم ک رفتم و بیرون از خانه ب جستجوی پناه گشتم؟!

هیچوقت روزی نخواهد رسید ک کسی بخواهد درک کند چ رنجی ب من تحمیل شد.

هیچ چیز تغییر نکرده،تنها من عوض شده ام ک سعی میکنم خودم را شبیه آنها کنم،شاید ک این مبارزه تمام شود.

پ.ن:خواستم شاد شروع کنم اما تا امروز موضوع شادی پیدا نشد.گفتم حداقل عنوان ...

  • پر پر

ما رو فراموش نکنید

پر پر | چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۳ ق.ظ

من فردا شب دارم میرم کیش...

احتمالا روزای زیادی نیام..بعدش میخوام برم خونه..یا اعتیاد غلبه میکنه و میام یا ک فعلا خداحافظ

پ.ن: فردا دفاع دوستمه.تا حالا هم برا همین واسادم تهران.از هم جدا میشیم...برام سخته.دوستش دارم.دلم میخواست براش نامه گونه ای  بنویسم .ولی تا همین الان مشغول علمیجات! بودم.نشد...

  • پر پر

اگر کنجکاو باشید..

پر پر | جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ب.ظ

اگر کنجکاو باشید من الان چه شکلی ام، بایدبگم عین ه تصویره پایینم...البته میتونید دو تا ابروی پاچه بزی هم بهش اضافه کنید

  • پر پر

راستی!

پر پر | سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ق.ظ

یادم آمد چرا حالم گرفته است

میگویند دنیا کوچک است..نمیدانستم انقدر

امشب متوجه شدم بعضی هایی ک ب وبلاگ پسر خوب رفت و آمد دارند ب اینجا هم رفت و آمد دارند_ با این حالت حال نمیکنم

چرا حواسم را جمع نکردم! چرا اینطوری شد!!

دوس ندارم.

  • پر پر

در بیابان جنون ، سرگشته ام چون گردباد..

پر پر | يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۳۷ ب.ظ

 به زور از زیر پتو بیرون می‌آیم و با چشمان بسته میروم سمت دست‌شویی. کتری را روی گاز میگذارم و می‌آیم گوشه ی تخت مینشینم و موهایم را شانه میزنم...سفره ی صبحانه را پهن میکنم...نمی توانم چشمانم را باز نگه دارم...می لغزم زیر پتو ..میبندمشان

این تویی ک همسرت را برای بیدارکردن میبوسی.همانطور ک مرا میبوسیدی..همانطور ک ناز مرا میکشیدی. قلبم درد می گیرد

چشمانم را ببندم یا باز کنم؟؟؟ چطور به زندگی ام ادامه دهم؟

فقط میگویم:خدا!

  • پر پر

افسردگی یعنی..

پر پر | پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ

افسردگی یعنی بشینی و برای دل فوزیه زن محمدرضا شاه گریه کنی

  • پر پر

بدجنس اند

پر پر | پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ب.ظ

دیشب بعد از 3 یا 4 شب خوابیدم..خواب دیدم دارم موهایم را شانه میزنم...هر بار ک شانه میزدم تلی از مو ب اندازه ی یک گیس کنده میشد و ب دستم می آمد..گیسوها را نشان خواهرم میدادم و میگفتم: ببین! دوباره شانه میکشیدمو موهایم کنده میشد و میریخت...

چقدر تعبیر خواب ها...

  • پر پر