من و تو آشنای سال های مشترک بودیم....
این روزها ک گذشت روزهای خوبی بودند. مشخص شدن تکلیف پایان نامه ام هرچند ک راضی نیستم ازش دیگر به آرامشم رساند و استرس و حرص و هرچه ک بود تمام شد. آخر هفته پیش ک تعطیلات بود را سعی کردیم درس بخوانیم و تا حدی هم موفق بودیم. شنبه ظهر بود ک خواهرم زنگ زد و گفت خوابگاهی ماداریم میاییم. شوهر خواهرم آمده بود چند روزی تهران و البته من بیخبر بودم و روز آخر خواسته بود که بمن سر بزند. آمدند و بردمشان رستوران دانشگاه. اول اجتناب میکرد شوهر خواهر ک بریم یک جای خوب اما وقتی آمد کلی خوشش آمد و دیگه هی غذا سفارش میداد!!! یک عالمه غذا گرفت ک اصلا نمیدانستیم چطوری بخوریم و بعد هم ظرف گرفت ک همه را ببر خوابگاه!
رفتیم خرید و کلی جاها و چقدر ک پسر خوبی بوود و چقدر ک دست و دلباز بود.این اولین بار بود ک من باهاش آشنا میشدم و تازه داماد ما شده. خلاصه بهش اکی را دادم و دیگه باهاش مشکلی ندارم.
اونموقع ها ک من با پسر خوب بودم انگار خودم را در زندان اون رابطه اسیر کردهبودم.منظورم اینه که بهش ک فکر میکنم پسر خوب واقعا خوب بود. از هیچ لحاظ هیچ چیزی برای من کم نمیگذاشت و حسابی یاری و همراهی میکرد اما هیچوقت شوهر نشد. این اطمینان و اعتمادبنفس و راحتی خیالی ک پشت یک رابطه ازدواج است همیشه حسرت من بود و ماند.
حالا اما واقعا راحتم. واقعا راحت و خوبم. هرچقدر ک دلتنگی دارم یا مشکلات دارم میدانم ک مال خودم هستندو هرگز جنبه ی عمومی پیدا نخواهند کرد. همینکه خودم هستم و خودم یک آرامش خاطر شدیدی ب وجودم تزریق میکند ک قدرت مقابله با تنهایی را بهم میدهد. نمیتوانستم با همه بجنگم..با خانواده ام ..با فامیلم...هیچ چیزی باقی نمیماند برایم
با اینحال اونچه ک بین من و پسر خوب بود پاک بود و یک لحظه اش را هم هدر رفته نمیبینم .. از وجود تک تک لحظه هایش در زندگیم راضی ام. من فکر میکنم ب اون رابطه نیاز داشتم تا من رو ب یک تکاملی برساند. اگر پسر خوب نبود حتما یکجای دیگر یکنفر دیگر می آمد. .. تا تمام این چیزها را که در این سالها یاد گرفته ام بهم یاد بدهد . نسبت ب تمام شدن این رابطه حس بدی ندارم. نمیخوام بگم همه روزها خوب و خوش اند ک اصلا نیستند. میخواهم بگم ک دیدگاه مثبتی دارم ن ب خودم ن ب خاطره هایم لطمه نمیزنم.ب پسرخوب اعتماد دارم ...ب وجودش آنطور ک شناختمش. هرچ هم ک بشود درک میکنم ک دیگر در زندگی اش نیستم. اینکه در زندگی اش نیستم بخاطر جبر زمانه و تصمیمی ک گرفتیم دوتایی ب معنی از دست رفتن تعالی روحی نیست ک در کنار هم کسب کردیم. کاش چیزها را خراب نکنیم و تسلیم تقدیر باشیم. این جدایی را باور کنیم و سعی کنیم قدمی رو ب جلو برداریم و درجا نزنیم
- ۳ نظر
- ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۷