روزه دیگری هم گذشت
- ۱ نظر
- ۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۲۴
دلم بغل میخواهد..چیزها مثل آنوقت ها باشد..سرم رابگذارم روی قلب داغت ک همیشه تند میزند..تو ک میدانی تا ب تو پشت نکنم خوابم نمیبرد،هی اصرارکنی ک پشت کنم،اصرارکنی چشمانم را ببندم و بعد مرا تنگ در آغوش بکشی..دلم میخواست مثل آنوقت ها توی آغوش ه تو آرام بگیرم...
یک دختری سال قبل توی اتاقمان بود ک نمیگویم کجایی بود..اخلاق گندی داشت و خصوصیات مختص به خودش ..احساس میکردم اگر فقط این دختر هم اتاقی ما نباشد شادیم در تهران تکمیل خواهد شد...آنطور ک ما می دیدیم خیلی درسخوان بود و شاگرد دوم کلاس(یکبار سر امتحان های پایان ترم دیدم هم وزن خودش تقلب میبرد سر جلسه) ..امسال من تخت او را انتخاب کردم ..از اون روزی ک من روی این تخت ساکن شدم هر روز و هروز احساس شباهت زیادی ب هم اتاقی قدیم میکنم ..طوری ک بچه ها هم به من می گویند/ مثل او درسخوان شده ام( البته این درسخوان شدن منافاتی با حرفهای گذشته ام ندارد چرا که قبلا حتی اینقدر هم درس نمیخواندم) و تمام اخلاقیات گند و نقطه نظرهای او در من متولد شده است....
آخرین باری ک آمده بود تهران برایم یک جعبه شکلات ملوس آورد...همان روز به هم زدیم..بعد از رفتنش تند و تند شکلات ها را میخوردم تا تمام شوند و دیگر نبینمشان و اینجوری حجم بالایی از شکلات ها را خوردم_ بعد یکدفعه پشیمان شدم و حالا حسابی مراقبشان هستم..یک کمی مانده و هر روز نگاهشان میکنم و مسائلی را با دیدنشان ب یاد می آورم..هرچه بچه ها میگویند یک شکلات بده با پررویی تمام امتناع می کنم.
خانم دکتر مقاله نویس جواب پیامک هایم را نمیداد تا اینکه مطلع شدم دانشگاه هم نمی آید و پدر شوهر نازنینش فوت کرده است..فکر نکنم کار مقاله این هفته هم کلید بخورد ..بچه ها توصیه می کنند یک اس ام اس تسلیت برایش بفرستم اما از بس نمیدانم چه بنویسم ک مناسب باشد مدام پشت گوش انداخته ام..
انگار که همه ی خودپردازهای تهران خراب شده باشد این هفته هر روز رفته ام و 4 -5 خودپرداز دانشگاه هیچکدام کار نمیکنند و من مثل یک مادر بی مسئولیت هنوز پول بچه را نخریخته ام و منتظرم تا دستگاه ها سالم شوند..
امروز که رفتم سرکار دکتر جان گفت ک دارد می رود و کاری با من ندارد و برگردم ..برگشتم و خوابیدم و خواب بسیار ترسناکی دیدم..حقیقتش تمام بیخوابی ها و بدخوابی هایم برگشته اند فقط به روی خودم نمی آورم..
فردا شنبه است و باز شروع یک هفته ی احتمالا پرکار ..امیدوارم این هفته چیزی رو نپیچونم و کارهامو بیش از این تلنبار نکنم...برخلاف همیشه این روزها شلوغی رو دوس دارم و از تنهایی گریزونم..تصمیم گرفتم ازین ب بعد روش TV-Plus رو پیش بگیرم در زدن تیترهای جنجالی ..بعد از تیتر ه مشکوک پست دیروزم یکدفعه یک عالمه بازدید داشتم و این نشاندهنده ی عمق ه فاجعه هس..همه دوس دارن بیان و اگر گندکاری دارم اونو بخونن اما کسی طالب حرفهام نیس...پس زنده باد تیترهای جنجالی!
امروز دلم پر می کشید برای یک آغوش گرم و پرمحبت..کسی ک طعم آغوشی عاشقانه رو چشید، این روزهای خالی و سرد رو با چی میتونه پر کنه...
یکبار هم بمن گفت ک شبیه یک دختری توی سریال CALIFORNICATION هستم ..فکر کنم از دهانش پرید و بعد هم گفت اجازه ندارم این سریال را ببینم..حالا چند روزی است ک این کرم در تنم افتاده ک آن دختر را پیدا کنم و منظورش را بفهمم..اینها کرمهایی ست ک سراغ آدم های بیکار می آید...فعلا ک اوضاع اینترنت ب حدی داغان! است ک زور دانلود ه چیزی ندارد و عکسهای گوگل ایمیج بیشتر حالگیری است...